نعمت های خوب زندگی

 هروقت به نعمتی در زندگیم می اندیشم خدارا شکر می گویم و از او می خواهم آنرا برایم نگه دارد.

مثلا داشتن پدربزرگ و مادربزرگ خوب نعمت بزرگی است.چقدرآنها را دوست دارم و چقدر تلاش می کنم هرچه احترام - ادب -خضوع درذاتم هست تقدیمشان دارم.وقتی ازدوستانم میشنوم که از این نعمت محرومند و یا اگر دارند ؛غرغرو-پرتوقع-خودخواه-اخمو و پرخاشگرهستند محبتم نسبت به آنها بیشتر می شود.

هروقت می بینمشان دستهایشان رامی فشارم وسروصورتشان را می بوسم تابدانندچقدردوستشان دارم.هرگاه موفقیتی بدست می اورم و یا مشکلی از کارم گشوده می شود بعد ازیادخدا بیاد آنها می افتم که حتما اثرو نتیجه دعای خیرشان بوده است.آندو یکساعت قبل از نماز صبح بیدار می شوند وباخواندن قرآن وگفتن ذکرو دعای خیر برای خود و دیگران روزشان راآغاز می کنند.مادر بزرگم بدین ترتیب در سال ۱۲تا۱۵بارقرآن راختم ودوره می نماید.

همیشه بمن می گوید:(انشاالله همیشه در زندگی ناجح بشی)

<بشی :ب فتحه دارد =باشی>و بازمی بینم که تاچه اندازه زبان عربی درگویش محلی مان رخنه کرده است؛

ناجح ریشه اش نجح بروزن فاعل به معنی کسی که موفق است.هرچند او عربی بلد

نیست حرف بزند.پدربزرگم هرچندبار که مرا می بیند می گوید:(خداخش کمکت بکنت

<خش:خ ضمه دارد=خودش>

بکنت=بکند

او امام مسجدی است که نماز گزاران قبولش دارند ،در عین حا ل مسجد را جارو میکند، می شوید و به فکر آب و برق و همه کم و کاستی های آن است.

راستی چقدر مادربزرگم را دوست داردو ما اینرا وقتی مادربزرگم عمل باز قلب داشت بیشتر فهمیدیم.(ماشاءالله)

گاهی از خودم می پرسم آیا زوج های نسل جدید پس از گذشت شصت سال زندگی مشترک می توانند اینچنین صادقا نه یکدیگر رادوست داشته باشند؟