شمع......

عدم رغبت من به کا ندید شد ن مجدد در شو را ی شهر دلایل بسیاری داشت و سوءاستفاده از نام سنی و شیعه در جهت  رسیدن به قدرت و شهرت،یکی ازعوامل قابل ذکراست واین امر موجب آزار من می شد.حتی در هنگام تحصیل در تربیت معلم کرمان به خاطر سنی بودنم اذیت شدم.بدترین خاطره ام مربوط به زمانی است که بر روی در و دیوار تربیت معلم آگهی نصب کردند که فلان تاریخ جلسه پرسش و پاسخ با حضور خانم هایی از کشور خارجی که به اسلام گرویده اند،برگزار می شود و وقتی با شور و شوق در جلسه صحبت هایشان را شنیدیم تازه فهمیدیم آنها از سنی به شیعه تغییر مذهب داده اند و از دید برگزار کنندگان جلسه هر سنی اگر شیعه شود، اسلام را پذیرفته است!ولی مردمان استان من،شهر من ،آنانیکه لذت قدرت و تعصب خشک و بی منطق برافکارشان مستولی نگشته است، تفکرشان انسانی است و شاید بخاطر شناختی که از یکدیگر دارند و احترامی که نسبت به هم دارند با مسالمت و امنیت در کنار یکدیگر زندگی می کنند.

فردا عاشوراست و من دوران کودکی ام را بیاد آوردم که به اتفاق همسن و سالانم بی صبرانه منتظر مراسم شام غریبان بودیم.یادش بخیر هر سال غروب عاشورا بچه های محله ۵ تومان در دست داشتیم تا در صفی طویل از سوپر محله مان شمع بخریم.چون صاحب مغازه به حرمت این روز جز برای ساعتی محدود راضی نمی شد مغازه اش باز بماند و از طرفی مردم برای خرید مایحتاج خود مصر بودند ،تشکیل این صف اجتناب ناپذیر بود و مرحبا بر عقل کوچک ما ! که هیچ سال فکر نمی کردیم آن بسته شمع را قبل از روز تاسوعا تهیه کنیم.وقتی این خاطره را مرور می نمودم و شوق و هیجان کودکی ام را حس کردم این ایده به ذهنم رسید تا همان جعبه شمع ها را تهیه و میان کودکان توزیع کنم.چون قبل از آن اندیشیده بودم نسل اول (مادر بزرگم) هر سال روز تاسوعا به حسینیه زنان (زینبیه) برای فاتحه امام حسین (ع) و سایرائمه،برنج-شکر-چای و هل می سپرد.نسل دوم (مادرم)هر ظهر عاشورا در میان هیات عزاداری که از جلو خانه مان عبور می کنند شربت توزیع می کند و من که خود را نسل سوم می نامم چه کاری کرده ام؟(می گویند بیان کار خیر سبب زائل شدن ثواب آن می شود و من می گویم بیان احساسات بکر درونی بر بر دلها می نشیند)