سال خوش سال سالها سال آب و ترانه تبسم و دریا، سال آبهای درماندهنده خوش روان برآمد. گفتم سال، سال زبان شبنم و نقره در آب، سال بزرگ لذت باشنده از بلوغ. پس دور شو! دور شو ای دشمن مردمان! ای رنجها جنونها ای فرازها و ای نشیب! برخیز و بگستران خیمه از بهاران، از گندم و گردونه، از نسیم، چم و چشمه، مشتاقت گل و باران و ترانه، مشتاقت. برخیز و بگستران! که این سرزمین ستارهخیز را خیزاب هیچ جنونی ویران نخواهد کرد. درودت باد ای آبآورنده توانا آرامش دیرسال، بر میهنم ببار! بازسرایی: سیدعلی صالحی
فریدون
پنجشنبه 3 فروردینماه سال 1391 ساعت 08:42 ب.ظ
پنجه در افکنده ایم با دستهایمان به جای رها شدن، سنگین سنگین بر دوش می کشیم بار دیگران را به جای همراهی کردنشان عشق ما نیازمند رهایی است نه تصاحب در راه خویش ایثار باید نه انجام و ظیفه
با سلام
.مجموعه گرفتاری و مشکلات مانع از آن شده تا بتوانم همراهی بهتری با شما داشته باشم در نوشته اردو ، یک اشاره " باوربفرمایید دوره و زمانه عوض شده " و یک تعجب " تصورشان این بود که قصد معلم و مربی از حضورش در بین شون فقط میتونه جمع آوری اطلاعات باشه اونم از نوع جاسوسی !!! " عنوان شده و شما چه با سرعت از کنار آن گذشته ای چرا می گویم با سرعت از کنار آن گذشته ای ، چون بر مبنای همین یاد داشت است که امیر می نویسد " بچه هستن دیگه ...درسته هیکلشون بزرگه ولی عقلشون کوچیکه ....به نظر من همون اردو نبریدشون بهتره چون زمونه ی بدی شده .... " یعنی صورت مسئله پاک کنیم همه چیز حل است . بخشی از اولین و یا دومین کامنتی که برای شما فرستاده بودم این بود " جامعه ای که رو بجلو حرکت می کند ، بخش زیادی از فرهنگ خود باید اصلاح بکند ، آن جامعه ای تلاشش قرین موفقیت است که با آگاهی به اصلاح ساختار فرهنگی خود بپردازد ، اما شواهد زیادی چه در شهر ما و چه در کشور ما و جود دارد که جای تغییرات آگاهانه ، تقلید نا آگاهانه گرفته است " . در کشور ما بخشی از این مهم به گردن " ان جی او " ها افتاده است . یقین دارم شما روشنترین و واقع بینترین همراه دانش آموزان بوده اید ، از خودتان بپرسید چقدر برای اصلاح ساختار فرهنگی نیرو صرف کرده اید ؟ ( از موعظه ونصیحت میگذرم چون اگر تنها به موعظه ونصیحت فرهنگسازی صورت می گرفت بدون شک مملکت ما و ممالک دینمدار می بایست رتبه های اول جهانی می داشتند ) . در ادامه نوشته اید " اینروزا الحمدلله هر خانواده ای به بچه ش درحد تامین نیازهای تفریح و تفرجش توجه داره " که اگر این است پس منظورتان از این مطلب چیست ؟ " ... تا خطر جدید موبایل بادنیای عریض و طویلش که دست هردانش آموزی هستش باتوجیه اطمینان خاطر خانواده ...و خطر جدید دیگه ای که می توان گستاخی نوجوانان و جوانان دراین سن نامید قبح اعمال خلاف شرع و عرف ازبین رفته ( امیدوارم بخش کوچکی از دانش آموران که احتمالا دختر هستند مورد نظرتان باشد ، همانطور که در جواب امینه نوشته اید " البته بچه ها که بی تقصیرند و من فقط توانستم بین دو گروه از اونا برم و نمیشه گفت همه شون ..." ) بوقت مشاهده مزاحمت های معمول ازسوی این جوانان چیزهایی می شنوی که درد است و رنج است و ... " از استفاده نیکو گرفته تا استفاده نا به هنجار نه فقط از تلفن که از بیشتر دستاوردهای علمی بشر در این جهان و بخصوص در مناطقی که جان سختی نگرشهای کهنه مانع جدی در آموزش و آماده سازی جامعه بخصوص نونهالان و نوجوانان نسبت به مدرن گرایی می شود اجتناب ناپذیر است ، مقاومتی که توسط عده ای به دلیل همان کهنسالگی فرهنگی و اصرار نا به جا در پایبندی مطلق به سنتهای کهن که بعضی وقتها در نوشته شما پر رنگ است ، مانع جدی در گذار به فرهنگ مدرن و ایجاد تحول فرهنگی در جامعه ایجاد می کند ، در نوشته سعی شده توپ را به زمین خانواده دانش آموزان انداخته شود هرچند بدیهی است که خانواده و مدرسه مشترکا باید برای بهبود امر آموزش و پرورش همفکری کنند ولی در بخش بزرگی از کشور ما و بخصوص شهر ما بار سنگین این مسئولیت متاسفانه تنها به دوش بخش کوچکی از فرهنگیان افتاده . جاسوسی و یا همان تجسس در زندگی شخصی دیگران به این خاطر نکوهیده است که از یک امر جمعی فرد راهدف قرار می دهد و آن هم به خاطر ورود به حریم شخصی افراد و با هدف نا صواب به قصد فشار ، حال باید پرسید چرا دانش آموزان چنین تصوری از بخشی از معلمانشان دارند ؟ دانش آموزانی که بر خلاف نظر امیر اگر جسمی کوجک دارند در سر عقلی در خور سن خود و چه بسا یک گام بیشتر از پدرانشان در آن سنین ، اما مشکل در جای دیگری است ، اگر فرصتی پیش آمد بیشتر خواهم نوشت پس ... تا فرصتی دیگر ....
فریدون
پنجشنبه 10 فروردینماه سال 1391 ساعت 01:22 ق.ظ
با سلام مطلبی تحت عنوان تعطیلی آموزش نوشته و به حق نگرانی قشر معلمین دلسوز از گستردگی تعطیلات و تاثیر و یرانگر آن بر روند آموزش درسی اعلام نموده بودید . به نظر من بطورکلی یاداوری شما در اینمورد درست است هرچند گوش شنوایی نباشد ، تعطیلی یکروز به خاطر حضور بخشی از معلمین در حوزه های انتخاباتی تا پاسی از شب رودی در دریای پر تلاطم تعطیلی و به خصوص تعطیلی مدارس در کشور ما به حساب می آید اما از آنجاییکه اینگونه تعطیلات ،در هر جهار سال می تواند سه الی چهار روز باشد قابل تحمل است . آنچه جای نگرانی است کیفیت پایین کتابهای آموزشی و استفاده غیر بهینه از زمان حضور معلم و شاگرد در کلاس درس و یا محیط آموزشی می باشد . تردید ندارم اگر جهدی از جانب معلمین صورت گرفته و روند آموزش در زمان حضور به خوبی مورد استفاده قرار بگیرد بخش زیادی از مشکلات آموزشی دانش آموزان رفع و حتی نیاز زیادی در دوره های آموزش ابتدایی و راهنمایی به کلاسهای فوق العاده که به درستی نوشته ای جسم دانش آموزان در کلاس و فکرشان با باقی دانش آموزان راهی کوچه پس کوچه ها می شود ، نباشد . اسلیک که سعی کرده دیدگاهش در مورد وقت گریزی معلمین از زمان آموزش بیان کند به جا بود اگر یاداوری می کردید که از نظر قواعد نوشتاری دقت بیشتری صورت می دادند تا زحماتشان مفیدتر واقع می شد . در پایان نکته ای که من میخواهم بیفزایم و تایید ضمنی بر نظر اسلیک می باشد این است ، انتخاب حرفه معلمی از دیر باز در کشور ما به خاطر پایین بودن درامد مادی آن نسبت به اداره جات دیگر آخرین گزینه بیشتر خواهان شغل دولتی، بوده است لذا اگر در میان بخشی از معلمان وظیفه گریزی وجود داشته باشد جای تعجب نیست . تا فرصتی دیگر ....
به همان دلیلی که شما معذورید از اینکه وبلاگ تان را بانام حقیقی مدیریت کنید.
[ بدون نام ]
یکشنبه 13 فروردینماه سال 1391 ساعت 03:19 ب.ظ
برادران و خواهران مسلمانم سلام علیکم ، راستی تا به حال از خودتان پرسیدید که چرا این همه صحابه در زمان رسول اللله (ص) جان و مال و فرزندانشان را فدای او و فدای برنامه او کرده اند بهتر است که گوشه ای از شخصیت این بزرگوار را بشناسیم تا بدانیم که پیامبر(ص) کیست که خداوند در موردش می فرماید : (( انک لعلی خلق عظیم)) یعنی ای پیامبر تو دارای اخلاق و خلقت زیبا و پسندیده هستی این هفته با سیمای اسلام همراه باشید با : 1- روش و شخصیت رسول الله (ص) 2- صفات پیامبر(ص) 3- در درون منزل رسول الله (ص) 4- رفتار با همسر (رسول الله (ص)) ان شا الله درپست های جدیدمان سعی خواهیم کرد بیشتر در مورد این بزرگوار سخن بگوییم. با تشکر مدیران وبسایت سیمای اسلام. www.simaislam.blogfa.com
فریدون
یکشنبه 13 فروردینماه سال 1391 ساعت 07:11 ب.ظ
با سلام
زمان ثبت نوشته اید شنبه 12 فروردین ماه سال 1391 ساعت 12:55 PM آیا AM و PM بیش از ساعت 12 داریم ؟ درستتر 00:55 PM نیست ؟ شاید فضولی کرده باشم و یا ممکن است سیستم خودش ساعت می زند و یا من اشتباه می کنم با تشکر
فریدون
دوشنبه 14 فروردینماه سال 1391 ساعت 07:56 ق.ظ
با سلام قبل از اینکه وارد بحث چگونگی اصلاح ساختار فرهنگی بشوم میخواهم توضیحی کوتاه در مورد نظریه ذات انسان بدهم در مورد ذات انسان چهار نظریه وجود دارد: نظر اول معتقد است که انسان ذاتا بدسرشت است. نظر دوم بر این باور است که شخصیت انسان دو پاره است یعنی در ذات انسان هم نیکی هست و هم بدی، سومین نظر می گوید تعیین کننده اصلی انسان از حیث خوبی و بدی شرایط بیرونی است و نهایتا نظر چهارم مدافع پاک سرشتی انسان است . من بر این باورم از آنجاییکه انسان موجودی ذیشعور هست نمی توان از ذات آن بعد از دوران نوجوانی که چه در جامعه دینمدار و چه در جامعه مدنی فرد مسئولیت انجام کارهایش به عهده دارد سخن زیادی گفت و درستتر آن است که به جای ذات انسان از شخصیت انسان نام ببریم ، شخصیت انسان بستگی به شرایط ( سن ، رشد جامعه ، تحصیلات ، ساختار فرهنگی و ... ) متحول می شود لذا می توان نتیجه گرفت که عوامل فرهنگی نقش تعیین کننده در شخصیت سازی انسان دارد . اگر بخواهیم ذات انسان را تا مرحله نوجوانی در نظر بگیریم می توان گفت پاک سرشت است و اگر بخواهیم دوره جوانی و بعد از آن درنظر بگیریم و اساس بر این بگذاریم که فرهنگی یدوی حاکم است بستگی به فهم آن از محیط پیرامون می تواند بدسرشت و یا نیک سرشت باشد و اگر بنا بر بی فرهنگی بگذاریم بد سرشت است . اما در جهان کنونی پارامتر اصلی تعیین کننده انسان ( شخصیت انسان ) ازحیث خوبی و بدی ، شرایط بیرونی است . شما نوشته اید " باوربفرمایید دوره و زمانه عوض شده " ، درست است و انتظار هم نداریم که زمان از حرکت بایستد به قول معروف " هردم از این باغ بری می رسد ، تازه تر از تازه تری می رسد " ، ایراد کار ما در اینست که به جای رفتن به استقبال تحولات ( آینده نگری ) منتظر هستیم تا آینده سازان مثل ما بزرگترها و با استفاده از نصایح ، خود را با شرایط که همیشه در حال تحول است هماهنگ کنند غافل از اینکه وجود عوامل فریب دهنده همراه با میل انسان بخصوص در دوران جوانی به عصیانگری و علاقه مندی به تجربه هر کاری ( ازقدیم گفته اند زهری به زمایش ) ضربه جبران ناپذیری به ساختار فرهنگی جامعه وارد خواهد ساخت . حتما این ضرب المثل معروف ( ماهی از سر گُنده ( گَنده ) گردد ، نی زدم ..... شنیده ای ، می گویند مغز آدم درحالیکه فرمان دهنده است مقاومترین بخش بدن در مقابل تحولات و نوع آوری است بخصوص در دوران میانسالی و کهنسالی . وقتی در دوران خردسالی و نوجوانی با این استدلال که کودک هستند و جیزی نمی دانند جلو درک و تجربه افراد گرفته می شود در مدت نه چندان دور دو گروه عمده ، افراد مسخ شده و یا عصیانگر پا به عرصه فعالیت اجتماعی خواهند گذاشت که اگر استثناها در نظر نگیریم جامعه برای تحول و پیشرفت آسیب جدی خواهد دید . حکایت همچنان باقی است ... پس تا فرصتی دیگر ...
سلام دوست عزیز من از وبلاگ شما دیدن کردم و نهایت لذت بردم اگر واقعا دوست داشتی با من حقیر تبادل لینک بکنی میتونید من رو به اسم سهیلی نیوز لینک بکنید بعد امر بفرمائید من شما رو به چه اسمی لینک بکنم با تشکر
امینه
پنجشنبه 17 فروردینماه سال 1391 ساعت 11:02 ب.ظ
سلام عزیزم خوبید؟ 17-روز از سال جدید گذشته ومن نیومدم عرض ادب شرمنده دخت کنگ سال نو جدید
سلام ...شرمنده خدا نباشید این حرفها چیه...تاخیر چند ماهه منو چی میگی ؟!!!
فریدون
جمعه 18 فروردینماه سال 1391 ساعت 12:39 ب.ظ
با سلامی مجدد خیلیها معتقدند ذات اصالت دارد و شخصیت برگرفته از نیاز است ( آنچه ، می خواهیم دیگران فکر کنند که هستیم ولی در واقع جزآنیم )، ذات سرشار از انرژی و پاکی است و شخصیت عاملی دروغین ( شخصیت کاذب ) و واقعیتی جز آنچه هستیم. به باور من { طرفداران نظر بالا معتقدند همین کلمه ( من ) گفتنها دلیلی بر ترس از خودباوری و روی آوردن به چیزی جز آنچه هستی ولی میخواهی باشی و.... می باشد } . از منظر پیشرفت علمی اگر به نظر بالا استناد کنیم بی شک این خواهد بود که نیاز انسان به راحت طلبی عامل اصلی پیشرفت است در حالیکه این پیشرفت نه تنها باعث آسایش بیشتر نشده بلکه دردسرها و کمبود وقت بیشتر ره آورد آن بوده است ، برای اثبات آن هم نیازی به راه دور رفتن نیست ، زندگی اجداد و حتی پدرانمان اگر با زندگی کنونی و چند گام جلوتر ، زندگی مردمان کشورهای پیشرفته ، مقایسه کنیم در می یابیم که هر چه دستاورد علمی بیشتر شده به همان اندازه ، وقت مفید همراه با آسایش و آرامش زندگی کمتر شده ، افراد سنین 50 سال به بالا در شهر خودما که جزء نسل گذار در مناطق خود هستند به خوبی این دوگانگی را با تمام وجود احساس می کنند . استدلال بالا درست است ولی استنتاج عملی آن نه و جای بحث جدی دارد . قرنها و سالیان دراز سپری شد تا انسان درون نگر با تفکر زندگی پوچ گرا به انسانی خلاق با تفکر زندگی نگر تیدیل شد و به این نتیجه رسید که " دگران کاشتند و ما خوردیم - ما به کاریم و (تا) دیگران بخورند ، ( قبل از آن این نظر خواهان بیشتری داشت ، اگر من نباشم ، عالمی نباشد ) . دکتر روان درمان کارل گوستاو یونگ فیلسوف و روان شناس تحلیلی آلمانی ، که دفاع سر سخت او از فاشیسم ( نژاد برتر ) تا مخالفت سر سخت او با نژاد برتر از یک طرف و دوستی چند ساله اش تا دشمنی با فروید از طرف دیگر او را دارای دوستان و دشمنان متعصبی ساخته ، در مقابل این نظریه فروید که ذات انسان غرایض جنسی انسان ( تنازع بقا ، خوردن و آشامیدن ، زندگی و مرگ ، بیماری و تندرستی و ... ) میدانست ( وجه مشترکی که در همه انسانها صرفنظر از عوامل بیرونی تقریبا یکسان وجود دارد ) معتقد به نظریه ضمیر ناخود آگاه بخصوص ضمیر ناخودآگاه جمعی ( اشتراکی ) یعنی انتقال تجارب انسان از بدو پیدایش تا زمان حال در کنار ضمیر خود آگاه ( نظریه اجمالی فروید ) بود ، او معتقد است انسان تحمل یک زندگی پوچ و بی معنی نباید داشته باشد . اگر همین دونظر و جدال بین دو فیلسوف قرن بیستم موشکافی و از نظر حقیقت ( در اینجا به اینکه نیچه حقیقت را امری خیالی می داند کاری ندارم ) و واقعیت تجزیه و تحلیل کنیم ، می بینیم که فروید از منظر حقیقت زندگی و یونگ از منظر واقعیت ، اولی ذات ( ضمیر خودآگاه ) و دومی شخصیت ( ضمیر ناخودآگاه ) پایه تحلیل و نظریه علمی خود قرار داده بودند بدون اینکه اساسا هر کدام منکر دومی باشند (ولی پایه اختلافشان همین امر بود) . سعدی که نه تنها ایرانیان او را معلم اخلاق می دانند بلکه تا پنجاه سال اخیر اندرزهایش جایگاه ویژه ای در امر تعلیم و تربیت داشت می گوید : پرتو نیکان نگیرد آنکه بنیادش بد است - تربیت نا اهل را چون گردکان بر گنبد است و یا می گوید : عاقبت گرگ زاده گرگ شود - گرچه با آدمی بزرگ شود . این یعنی باور عمیق به ذات انسان و نظریه ای که می گوید ، ذات انسان دو گانه است یعنی در ذات انسان هم نیکی هست و هم بدی ، طرفداران این نظریه ، ذات ( حقیقت ) و شخصیت ( واقعیت ) را یکی می دانند . از منظر علمی خیلی از خصوصیات از طریق ژن به نوزاد منتقل می شود و نمیتوان گفت که شخصیت پدران و مادران در نوزاد بی تاثیر است ولی پرخطا خواهد بود اگر نقش تربیتی نوزاد و زندگی دوران کودکی و نوجوانی در کنار پدر و مادر و تاثیر رفتاری و کلامی آنها بر شخصیتشان و اینکه همه در دنیایی زندگی می کنیم ( جامعه ) که تاثیرات متقابل بر همدیگر دارند نادیده و یا کم اهمیت ببینیم (معتقدین به پاک سرشتی و یا بد سرشتی انسان آنرا نادیده می گیرند) . بَست این بحث از آنجاییکه ممکن است به جدال اندیشه و باور بینجامد به فرصتی دیگر می گذارم . پس تا فرصتی دیگر ....
فریدون
شنبه 9 اردیبهشتماه سال 1391 ساعت 11:32 ب.ظ
با سلام ساختار فرهنگی و چگونگی اصلاح آن رفتار ،عقیده ، برداشت ، و خلقیات فردی مجموعه افراد یک جامعه را می توان فرهنگ نامید ، تلقی افراد جامعه از واقعیتها هم می توان جزیی از فرهنگ دانست ، باید بپذیریم که عوامل فوق با تغییر شکل اقتصادی جامعه ( فرماسیونها ) و در یک پروسه زمانی نسبتا طولانی تغییر می کند . این تغییرات به آرامی صورت می گیرد ، و در بیشتر موارد این نسلها هستند که آنرا با مطالعه ، کنکاش و مقایسه زندگی پیشینگان درک می کنند . نکته مهم در رویش و اصلاح ساختار فرهنگی ، تغییرات کمی به تحول کیفی است ، به بیان دیگر برای تغییر ساختار فرهنگ ابتدا پیشگامانی برگرفته از تحولات پیش آمده { قبلا به عنوان نمونه گفته بودم مشخصا در شهر کنگ مفلح اسماعیلی با رد ازدواج تحمیلی توسط خانواده ( نگرش فرهنگی پدر سالارانه دوران فئودالیسم ) گام اساسی در اصلاح این نگرش فرهنگی برداشته بود ، اندک زنان و دخترانی هم بودند که با به چالش کشیدن فرهنگ پدر سالارانه با اشکال مختلف ( از تغییر نوع لباس تا قصد جان خود کردن ) به اصلاح ساختار فرهنگی پدر سالارانه کمک قابل توجهی کرده اند که شاید در شرایطی دیگر اسمشان گفتم ، در همینجا باید اضافه بکنم معدود خانواده هایی بودند که همگام با فرزندانشان نقش مثبتی در موفقیت نسبی جامعه داشته اند} پایه فرهنگ جدید و با تکیه بر پیشرفت نیروهای مولده در منطقه آغاز می کنند و در یک پروسه زمانی با درنظر داشت سواد و دانش آن جامعه ، فرهنگ جامعه را متحول می سازند . بدیهی است در جوامعی که تحمل اندیشه های مخالف ، تابعیت آگاهانه اقلیت از اکثریت و قبول وجود اقلییت توسط اکثریت نهادینه نشده باشد ، از نظر اصلاح ساختار دشواری زیادی پیش, رو خواهند داشت . صحبت از فرهنگسازی و یا اصلاح فرهنگ به این معنا است که از یکطرف بخشی از فرهنگ گذشته خود را با شرایط جدید همگام می سازد و از طرف دیگر فرهنگ جدید با تاثیر گذاریش بر فرهنگ قبل متناسب با شرایط آنرا متحول می سازد ( چنین جامعه ای آسیب فرهنگی کمتری خواهد دید ) در صوتیکه نیروهای پیشرو جامعه از این مهم غفلت ورزند ، ممکن است عناصر فرهنگ ستیز تلاش نمایند با به سخره گرفتن فرهنگ فبل سعی در جایگزینی فرهنگ جدید که غالبا مدلی کمدیک از نوع فرهنگ جدید خواهد بود ( فرهنگ وارداتی و تقلیدی ) جایگزین فرهنگ قبل نمایند ( خطای تاریخی رژیم پهلوی که منجر به سرنگونی آن شد از این دست بود ) ، در چنین جامعه ای و اگر فقر اقتصادی آبشخور آن باشد ، آسیب دیدگی مردم از تغییر فرهنگی مصیبت بار خواهد بود . فرهنگ شهر ما باید رشد و تکامل پیدا کند ، از آنجایی که جامعه شهری منطقه ما دوران تولید و زندگی سنتی را سپری می کند حتی نسبت به مناطق شهری ایران که مرحله تولید نسبتا مدرن و صنعتی سپری میکنند عقب تر هستیم ، و بدیهی است که هر فرهنگی با رشد نیروهای مولده رشد می کند ، خطر غلبه فرهنگ وارداتی و ستیز غیر علمی با فرهنگ قدیم توسط دوستان نا آگاه و دشمنان فرهنگ قدیم زیاد تر می شود . شکل گیری فرهنگ یک جامعه به عوامل زیادی بستگی دارد که در طول تاریخ و با توجه به روابط کار شکل گرفته است از دیر باز بحث اینکه آیا نیروهای مولده فرهنگ خودرا بر جامعه تحمیل می کنند و یا اینکه فرهنگها در شکل دهی نیروهای تولید نقش دارند محل اختلاف دو دیدگاه عمده در جهان بوده است . واقعیت این است که مطالعه سیر تحولات اقتصادی ، اجتماعی ، فرهنگی در جامعه جهانی و با شکل گیری فرماسیونها {(صورت بندی اجتماعی – اقتصادی) ، چهار صورت بندی (دوران زندگی بدوی، دوران برده داری ، دوران فئودالیسم و نهایتا عصر سرمایه داری ) جهان تجربه کرده است } نشان می دهد که این نیروهای مولد بوده اند که از درون فرهنگ جامعه قبلی ، ابتدا اقتصاد خود را حاکم کرده و سپس فرهنگ خود . با وجود این عوامل متعددی از فرهنگ گذشته مثل باورها ، سنتها و خلقیات با دیر پایی خود فرهنگ اقتصاد غالب را به چالش کشانیده اند .در جامعه ما بخاطر نبود اهرم تولید ، مردم معاش زندگیشان از طریق کارهای آزاد ، و کارگری سنتی تامین می کنند این کارگری سنتی از کار روی لنجها و در چهل سال اخیر ماهیگیری گرفته تا کار قاچاق از طریق در یا در بر می گیرد ، پیشینگان با سفرهای دور و دراز با لنجها به کشورهای اطراف و افریقا و کار در کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس تحت تاثیر فرهنگ آن کشورها قرار می گرفتند ، به همین علت تاثیر فرهنگ کشورهای دیگر بر فرهنگ شهر ما مشاهده می شود که از این میان فرهنگ هند و پاکستان و عربهای حوزه خلیج فارس پررنگترند . در شهر ما سرمایه داران ( صاحبان لنج ، و واردکنندگان ) ، مغازه داران ، کارگران دریا و آنهایی که از طریق ورورد کالاها بجز از طریق گمرکات ( غیر قانونی ) و استفاده از راههای خلاف قوانین جاری کشور ، امرار معاش و ثروت اندوزی می کنند ، از دیرباز کمبود کار و بالابودن متقاضی کار بخصوص ملوانی از یکطرف و نداشتن تشکل کارگری از طرف دیگر زحمتکشان را مجبور می کرد تا در مقابل اجحافها و نارساییها سکوت پیشه کنند ، طبیعی است چه آنانی که به خاطر کمبود کار و نداشتن آگاهی و تشکل و چه آنان که مجبورند از راه خلاف امرار معاش کنند ( هرچند به اعتقاد من در مناطق مرزی بخشی از این خلافها بخاطر امرار معاش امری اجتناب ناپذیر بوده ) نه می توانند و یا بهتر است بگویم توان ندارند در مقابل ستمی که بر آنها روا داشته می شود ، از خود دفاع کنند ، مردمانی که زندگی غیر مولد دارند در زندگی بیشتر به دنبال راحتترین راه برای حل مشکل معیشتی خود هستند . تحول ناپذیری و ترس از نو آوری باعث می شود تا این نوع زندگی در عدم ثبات اقتصادی و روشنگری ، راحتتر به حیات خود ادامه دهد ، این نوع زندگی دانش گریزی پیشه می کند و بخشی از آنها در یک رقابت ناسالم به ثروت اندوزی می پردازند . شعارهای نفاق افکن و دوری از اتحاد ، نزدیک شدن به اهرم قدرت و ثروت منطقه ای ، از ویژگیهای این نوع زندگی است . گذشت زمان ، روی آوردن قشر جوان به تحصیل و تحصیلات عالیه زمینه برای اصلاح این نگرش فراهم کرده است و لی از آنجاییکه تغییر فرهنگ در جامعه به کندی صورت می گیرد ، هنوز حتی در بین تحصیلکردگان ، این مشکل فرهنگی را می شود مشاهده کرد . درد آور این است که طیف جوان و روشنفکر هنوز گامهای توانمندی برای غلبه بر این نگرش ناسالم بر نداشته اند ، غرق شدن در افکار روشنفکری ، روی آوردن به نشستهای محفلی و گله گزاریها در محافل کم اثر خود ، فکر و ذهن بخش قابل توجهی از این افراد بخود مشغول کرده است ، با وجود این حرکت مثبتی توسط بخش دیگری از جوانان و روشنفکران بخصوص شما زنان و دختران شجاع برای غلبه بر این بی تفاوتیها شروع شده است باهمه کاستیهای موجود و تنگناهایی که شما روزانه با تمام وجود آنرا لمس می کنید ، در صورتیکه بتوان دیگران را به این مهم واقف نمود نوید روزهای روشنتری خواهیم داشت . تا فرصتی دیگر .....
سلااااااااااااااااااااااااام به دادای خودم ...خوبی ؟ببخشید که خیلی وقته این طرفا پیدام نشد ...آخه سعادت نداشتم که بیام ......
وظیفه ی خودم دونستم که واسه عرض تبریک خدمت برسم ...واست آرزوی موفقیت روز افزون رو در تمام زمینه های زندگی از خداوند منان خواهان و خواستارم .....روزتان مبارک ...خدا قوت
سلام.من از بندرلنگه مزاحمتون میشم وبلاگ بسیار زیبا و آموزنده ای داری اومدم تا همه رو به دنیای مجازی و گفتگوی آزاد دعوت کنم ویه سر به چت روم بندرلنگه بزنید.چت رومی بسیار زیبا برای دوستان عزیــــــز.....درضمن هیچ ربطی به نیمباز ندارد و یه سایت مستقله.......اینم آدرسش www.Lengehchat.ir
چرا بسیاری از ازدواجها به طلاق منتهی می شوند ؟ چرا جنجالهای زنایی شویی بسیار بالاست ؟ چرا عشق واقعی کمیاب است و بسیاری از زندگی شان راضی نیستند ؟ چرا خیانت به همسر امری ست رایج ؟ چرا انتظارات همسران برآورده نمی شود ؟ راه حل چیست ؟ سلام دوست عزیز . با جواب این سوالها بروزیم و منتظر دیدگاه شما هستیم . با تشکر
باسلام متاسفانه به دلیل معذور بودن شما از نوشتن پستی در مورد حماقت رفتاری این مردم(پست تجسم خلاق) ((تخت خواب میبندند در حجله ی عروسیشان تا همه ی ناظران برهنگی دو کبوتر را حس کنند!)) از آقای فریدون درخواست اینو دارم که مفصل راجع به این مسئله برسن با تشکر از شما و آقای فریدون
لاتحزن
پنجشنبه 22 تیرماه سال 1391 ساعت 02:37 ب.ظ
با سلام بر خواهرم باز هم که اپ نشدید باید یه نوع تنبیه برای وب نویسان کم کار اختراع بشه تا دیگه این کارو تکرار نکنن ههه راستی لاتحزن رو با شمارش معکوس همراهی کن
سلام وبلاگ شما بعنوان اولین بلاگ کنگ شناخته بودی ولی ایکه فعالیتی نین جای تعجب ایشستن ما هم با وبلاگی کاملن بومی و محلی فعالیت نکردیم انشالله مورد پسند هم استانی ون بشت
سلام...خوم هم تعجب اکنم ! ان شاء الله با فعالیت خوب وبلاگ شما و سایر هم استانیون مه هم دلگرم ابم.
با عرض سلام خدمت خانم قاسمی امیدوارم که خوبه خوب باشین.موضوع: {فکرمیکنم شدنی نیست.اماعشقش دست بردارم نیست} من۱روزعصرازخونه زدم بیرون وبا۱دختری روبرو شدم.چشمهای اون توچشمام افتاددنبالش راه افتادم نگاهش به من عشقو اموخت.توقلبم همون لحظه نیت ازدواج کردم.خلاصه کنم؛رفتن ابتنی لب دریا.اونم دیدوفهمیدکه من بخاطرخودش اومدم خیلی خوشحال شدامامن اونونشناختم.ولی کسایی که باهاش بودن میشناختم.اون تودریاازخانواده واقواماشون جداشدفاصله گرفت وبه من خیره بود.تااینکه اذان مغرب گفت شیطون وسوسم کردنمازوبزارم کنار.امامن چون دختره رونمی شناختم نمی خواستم ازدستش بدم.گفتم نمازم میخونم بر میگردم اگرقسمت منه که میمونه.برگشتم که هنوزهمون جابودخداروشکرکردم.تااینکه بیرون اومدازدریاوراهی خانه شدبا ماشین.چون شلوغ بود تو خیابون گمش کردم.اما راننده ماشین که اقوامشون بودمی شناختم رفتم سمت خونشون که ماشینه درب حیاطشون پارک بودگفتم شایدحتمادخترهمین خانوادست.اون روز گذشت.شب خوابم نبردازخدا میخواستمش تااینکه روز بعددوباره مثل روز اول در همان مکان دیدمش ودوباره لب دریاهمون اتفاق روزاول؛ کارخداروببین.ایندفعه که رفت خونه فهمیدم دخترکییه.ولی کارازکارگذشته بودعاشقش شدم.فهمیدم ومطمءن بودم که راه رسیدن به این وازدواج کردن باهاش خیلی برام سخته.اصلا باورم نمیشه.روزدوم که دیدمش؛ وقتی اومدخونه از لب دریا بهش زنگ زدم اون منو امیدوارکردبایک جمله کوتاه.امادیگه ندیدمش چون ازکنگ رفت خونشون جای دیگه بودگفتم خدایا بهم صبربده.اماخیلی دلتنگش شدم تااینکه دختردایش که باعشقم صمیمی بود پیداکردم.پیغام خودموبهش دادم که به عشقم برسونه.امادخترداییش نمی زاشت برا یک بار که شده باعشقم بحرفم.نمیدونم در قبال پیغامم میگفت عشقت چنین گفته.نمیدونم راست میگفت یادروغ.ولی وقتی دخترداییش فهمیدکه من عشقمو خیلی خیلی دوست دارم ومیپرستمش خیلی حسودیش شدوکار به جایی کشیدکه دراخربه من گفت منم دوستت دارم با اینکه نامزاد داشت.حدس زدم امتحانم میکنه.گفتم به چه عنوان دوستم داری ترسیدوگفت:به عنوان داداش.دیگه دوست نداشتم به این پیغام بدم که به عشقم برسونه قطع رابطه کردم.بعداز۲سال گذشت عشقم اومددیدمش خداروشکر.گفتم ازش خواستگاری میکنم اماهیچ کس تو خانواده راضی به این وصلت نبود.چرا؟چون همون فکری که خودم میکردم ومیگفتم شدنی نیست خانواده ما فکرمیکنن بااونا نمیخونیم.من تنهاموندم وشب وروز توفکرش بودم اصلانتونستم فراموشش کنم ونمیتونم.تصمیم گرفتم با یکی دیگه ازدواج کنم که شایدبتونم عشقموفراموش کنم اما جوابم دادن که باید۲ سال صبرکنم تا درسش تمام شه نمی تونستم ۲ سال صبر کنم چون فکر وحواسم پیش اون بودبرام سخت بود.تا اینکه ۲سال دیگه گذشت و۴سال شدکه من فقط به عشقم فکرمیکردم ومیکنم.تااینکه دوباره شماره تلفن خونه ای که عشقم توش زندگی میکردپیدا کردم زنگ زدم موفق نشدم.یک خانم ازاشنایان پیداکردم وباعشقم حرف زدوراضیش کرده بودبامن تماس بگیره.وقتی تماس گرفت خیلی خوشحال شدم.بهم گفت نامزاد دارم بااینکه نداشت وبهش ثابت کردم نداره.دراخرگفت اگرمنودوست داری با بابام حرف بزن.به باباش زنگ زدم۳ مرتبه موفق نشدم یاخاموش یامیگفت اشتباه گرفتی بااینکه شماره خودش بود.بامامانش حرف زدیم گفت:هرچی باباش گفت حرف حرفه اونه.امسال تولدشوبهش تبریک گفتم.الان ۶سال ونیم میشه که من نمی تونم فراموشش کنم نمی تونم ازدواج کنم.همیشه فکرمیکنم قسمت خودمه.نمیدونم اونم به من فکرمیکنه یا نه؟.امامیگن عشق واقعی؛عشقیه که به هم نرسن.من همیشه ازخداخواستمش ومیخوام.اگربگم تواین۶سال ونیم یک روزبهش فکرنکردم دروغ گفتم.اگرامکانش هست این داستان منو دروبلاگ خودتون بزاریدوبرام دعاکنیداگرلایق هستم هرچی سریع بهم برسیم واگرنیستم زودفراموشش کنم ممنونم از شما التماس دعا
سلام در تایید این نظر شما هرچند برخاسته از دل تان باشد مرددم ولی توکل بخدا ... شاید وقتی به سن و سال ما برسین نظر و حس تان نسبت به این نوشته ها زیاد مثبت نباشد همینطور که من صراحتا خدمت تون میگم البته مرا حلال کنید صادقانه گفتم...هرچه خیراست برایتان پیش آید. محتاجیم
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سلام دوست عزیز
شما به یک بازی وبلاگی دعوت شدید. :)
سلام
سال خوش
سال سالها
سال آب و ترانه
تبسم و دریا،
سال آبهای درماندهنده خوش
روان برآمد.
گفتم سال،
سال زبان شبنم و نقره در آب،
سال بزرگ لذت باشنده از بلوغ.
پس
دور شو!
دور شو ای دشمن مردمان!
ای رنجها
جنونها
ای فرازها و ای نشیب!
برخیز و بگستران خیمه از بهاران،
از گندم و گردونه،
از نسیم،
چم و چشمه، مشتاقت
گل و باران و ترانه، مشتاقت.
برخیز و بگستران!
که
این سرزمین ستارهخیز را
خیزاب هیچ جنونی
ویران نخواهد کرد.
درودت باد
ای آبآورنده توانا
آرامش دیرسال،
بر میهنم ببار!
بازسرایی: سیدعلی صالحی
سلام
جالبه.شما لینک شدید
به ما هم سر بزن
سلام...
هفت سین آمادس؟
سال خوبی داشته باشین.
سلام...آماده میشه انشاالله...سال مملو از سلامتی همراه با دل خوش داشته باشی.
مرسی از محبتت
سلام
آرزو دارم نوروزی که پیش رو دارید,آغاز روزهایی باشد که آرزو دارید. نوروزبرشماو خانواده محترم مبارک.
آغاز سال نو و نوروز باستانی برشما و بینندگان سایت دخت کنگ مبارکباد
سلام خواهر عزیزم عیدت مبارک وبلاگ زیبایی داری امیدوارم موفق باشی...به منم سر بزن...
پنجه در افکنده ایم
با دستهایمان
به جای رها شدن،
سنگین سنگین بر دوش می کشیم
بار دیگران را
به جای همراهی کردنشان
عشق ما
نیازمند رهایی است
نه تصاحب
در راه خویش
ایثار باید
نه انجام و ظیفه
با سلام
.مجموعه گرفتاری و مشکلات مانع از آن شده تا بتوانم همراهی بهتری با شما داشته باشم
در نوشته اردو ، یک اشاره " باوربفرمایید دوره و زمانه عوض شده " و یک تعجب " تصورشان این بود که قصد معلم و مربی از حضورش در بین شون فقط میتونه جمع آوری اطلاعات باشه اونم از نوع جاسوسی !!! " عنوان شده و شما چه با سرعت از کنار آن گذشته ای چرا می گویم با سرعت از کنار آن گذشته ای ، چون بر مبنای همین یاد داشت است که امیر می نویسد " بچه هستن دیگه ...درسته هیکلشون بزرگه ولی عقلشون کوچیکه ....به نظر من همون اردو نبریدشون بهتره چون زمونه ی بدی شده .... " یعنی صورت مسئله پاک کنیم همه چیز حل است .
بخشی از اولین و یا دومین کامنتی که برای شما فرستاده بودم این بود " جامعه ای که رو بجلو حرکت می کند ، بخش زیادی از فرهنگ خود باید اصلاح بکند ، آن جامعه ای تلاشش قرین موفقیت است که با آگاهی به اصلاح ساختار فرهنگی خود بپردازد ، اما شواهد زیادی چه در شهر ما و چه در کشور ما و جود دارد که جای تغییرات آگاهانه ، تقلید نا آگاهانه گرفته است " . در کشور ما بخشی از این مهم به گردن " ان جی او " ها افتاده است .
یقین دارم شما روشنترین و واقع بینترین همراه دانش آموزان بوده اید ، از خودتان بپرسید چقدر برای اصلاح ساختار فرهنگی نیرو صرف کرده اید ؟ ( از موعظه ونصیحت میگذرم چون اگر تنها به موعظه ونصیحت فرهنگسازی صورت می گرفت بدون شک مملکت ما و ممالک دینمدار می بایست رتبه های اول جهانی می داشتند ) .
در ادامه نوشته اید " اینروزا الحمدلله هر خانواده ای به بچه ش درحد تامین نیازهای تفریح و تفرجش توجه داره " که اگر این است پس منظورتان از این مطلب چیست ؟ " ... تا خطر جدید موبایل بادنیای عریض و طویلش که دست هردانش آموزی هستش باتوجیه اطمینان خاطر خانواده ...و خطر جدید دیگه ای که می توان گستاخی نوجوانان و جوانان دراین سن نامید قبح اعمال خلاف شرع و عرف ازبین رفته ( امیدوارم بخش کوچکی از دانش آموران که احتمالا دختر هستند مورد نظرتان باشد ، همانطور که در جواب امینه نوشته اید " البته بچه ها که بی تقصیرند و من فقط توانستم بین دو گروه از اونا برم و نمیشه گفت همه شون ..." ) بوقت مشاهده مزاحمت های معمول ازسوی این جوانان چیزهایی می شنوی که درد است و رنج است و ... " از استفاده نیکو گرفته تا استفاده نا به هنجار نه فقط از تلفن که از بیشتر دستاوردهای علمی بشر در این جهان و بخصوص در مناطقی که جان سختی نگرشهای کهنه مانع جدی در آموزش و آماده سازی جامعه بخصوص نونهالان و نوجوانان نسبت به مدرن گرایی می شود اجتناب ناپذیر است ، مقاومتی که توسط عده ای به دلیل همان کهنسالگی فرهنگی و اصرار نا به جا در پایبندی مطلق به سنتهای کهن که بعضی وقتها در نوشته شما پر رنگ است ، مانع جدی در گذار به فرهنگ مدرن و ایجاد تحول فرهنگی در جامعه ایجاد می کند ، در نوشته سعی شده توپ را به زمین خانواده دانش آموزان انداخته شود هرچند بدیهی است که خانواده و مدرسه مشترکا باید برای بهبود امر آموزش و پرورش همفکری کنند ولی در بخش بزرگی از کشور ما و بخصوص شهر ما بار سنگین این مسئولیت متاسفانه تنها به دوش بخش کوچکی از فرهنگیان افتاده .
جاسوسی و یا همان تجسس در زندگی شخصی دیگران به این خاطر نکوهیده است که از یک امر جمعی فرد راهدف قرار می دهد و آن هم به خاطر ورود به حریم شخصی افراد و با هدف نا صواب به قصد فشار ، حال باید پرسید چرا دانش آموزان چنین تصوری از بخشی از معلمانشان دارند ؟ دانش آموزانی که بر خلاف نظر امیر اگر جسمی کوجک دارند در سر عقلی در خور سن خود و چه بسا یک گام بیشتر از پدرانشان در آن سنین ، اما مشکل در جای دیگری است ، اگر فرصتی پیش آمد بیشتر خواهم نوشت پس ...
تا فرصتی دیگر ....
سلااااااااااام خوبی........سال نو شماهم مبارک........به وبم سربزن........ممنون
سلام
در سایبان بهار
بهارانه بمانید
سلاااااااااام ممنون سرکارخانم قاسمی.......ممنون که به وبم سرزدی.......بازم بیا.......
سلام بر شما فاطمه خانم...وظیفه بود ...انشاالله...
سلام،ضمن تبریک عیدسعیدنوروز،سال خوبی را برایتان ارزومندم.
باعرض سلام و شادباش ایام نوروز و بهار...سالی سرشار از سلامتی وموفقیت برای شما و خانواده محترم تان از درگاه حق مسئلت می نمایم.
سلام
برای معرفی شهر خود سری به ما یزنید
با سلام
مطلبی تحت عنوان تعطیلی آموزش نوشته و به حق نگرانی قشر معلمین دلسوز از گستردگی تعطیلات و تاثیر و یرانگر آن بر روند آموزش درسی اعلام نموده بودید .
به نظر من بطورکلی یاداوری شما در اینمورد درست است هرچند گوش شنوایی نباشد ، تعطیلی یکروز به خاطر حضور بخشی از معلمین در حوزه های انتخاباتی تا پاسی از شب رودی در دریای پر تلاطم تعطیلی و به خصوص تعطیلی مدارس در کشور ما به حساب می آید اما از آنجاییکه اینگونه تعطیلات ،در هر جهار سال می تواند سه الی چهار روز باشد قابل تحمل است .
آنچه جای نگرانی است کیفیت پایین کتابهای آموزشی و استفاده غیر بهینه از زمان حضور معلم و شاگرد در کلاس درس و یا محیط آموزشی می باشد . تردید ندارم اگر جهدی از جانب معلمین صورت گرفته و روند آموزش در زمان حضور به خوبی مورد استفاده قرار بگیرد بخش زیادی از مشکلات آموزشی دانش آموزان رفع و حتی نیاز زیادی در دوره های آموزش ابتدایی و راهنمایی به کلاسهای فوق العاده که به درستی نوشته ای جسم دانش آموزان در کلاس و فکرشان با باقی دانش آموزان راهی کوچه پس کوچه ها می شود ، نباشد .
اسلیک که سعی کرده دیدگاهش در مورد وقت گریزی معلمین از زمان آموزش بیان کند به جا بود اگر یاداوری می کردید که از نظر قواعد نوشتاری دقت بیشتری صورت می دادند تا زحماتشان مفیدتر واقع می شد .
در پایان نکته ای که من میخواهم بیفزایم و تایید ضمنی بر نظر اسلیک می باشد این است ، انتخاب حرفه معلمی از دیر باز در کشور ما به خاطر پایین بودن درامد مادی آن نسبت به اداره جات دیگر آخرین گزینه بیشتر خواهان شغل دولتی، بوده است لذا اگر در میان بخشی از معلمان وظیفه گریزی وجود داشته باشد جای تعجب نیست .
تا فرصتی دیگر ....
سلام دوست عزیز وبت خیلی باحاله منکه مطالباتو دوست داشتم به من هم یک سر بزن ونظرتو درباره ی وبم بگو واگر با تبادل لینک موافق بودی بهم بگو منتظرتم بای
به عنوان کسی که خوب میفهمه کسی که من قبولش دارم
کسی که شهر منو خوب میشناسه
ازش انتظار دارم
در مورد پست کوتاه من (تجسم خلاق)
مفصل تو وبلاگش بنویسه
باسلام
کاملا موافقم ولی معذورم ...
باسلام خدمت جناب فریدون
از نظرات مفید تان متشکرم...انشاالله در فرصت مناسب به دو نظر مفصل پاسخ خواهم داد.
نمیدونم چرا نوشتین معذورین
به همان دلیلی که شما معذورید از اینکه وبلاگ تان را بانام حقیقی مدیریت کنید.
برادران و خواهران مسلمانم سلام علیکم ، راستی تا به حال از خودتان پرسیدید که چرا این همه صحابه در زمان رسول اللله (ص) جان و مال و فرزندانشان را فدای او و فدای برنامه او کرده اند بهتر است که گوشه ای از شخصیت این بزرگوار را بشناسیم تا بدانیم که پیامبر(ص) کیست که خداوند در موردش می فرماید : (( انک لعلی خلق عظیم)) یعنی ای پیامبر تو دارای اخلاق و خلقت زیبا و پسندیده هستی این هفته با سیمای اسلام همراه باشید با :
1- روش و شخصیت رسول الله (ص)
2- صفات پیامبر(ص)
3- در درون منزل رسول الله (ص)
4- رفتار با همسر (رسول الله (ص))
ان شا الله درپست های جدیدمان سعی خواهیم کرد بیشتر در مورد این بزرگوار سخن بگوییم.
با تشکر مدیران وبسایت سیمای اسلام.
www.simaislam.blogfa.com
سلام
سال نو شما هم مبارک!
با سلام
زمان ثبت نوشته اید
شنبه 12 فروردین ماه سال 1391 ساعت 12:55 PM
آیا AM و PM بیش از ساعت 12 داریم ؟
درستتر 00:55 PM نیست ؟
شاید فضولی کرده باشم و یا ممکن است سیستم خودش ساعت می زند و یا من اشتباه می کنم
با تشکر
باسلام همانطور که فرمودید سیستم خودش ساعت می زند.
سلام خوبین؟
این کلیپ با نرم افزار km player اجرا میشه
با سلام
قبل از اینکه وارد بحث چگونگی اصلاح ساختار فرهنگی بشوم میخواهم توضیحی کوتاه در مورد نظریه ذات انسان بدهم
در مورد ذات انسان چهار نظریه وجود دارد: نظر اول معتقد است که انسان ذاتا بدسرشت است. نظر دوم بر این باور است که شخصیت انسان دو پاره است یعنی در ذات انسان هم نیکی هست و هم بدی، سومین نظر می گوید تعیین کننده اصلی انسان از حیث خوبی و بدی شرایط بیرونی است و نهایتا نظر چهارم مدافع پاک سرشتی انسان است .
من بر این باورم از آنجاییکه انسان موجودی ذیشعور هست نمی توان از ذات آن بعد از دوران نوجوانی که چه در جامعه دینمدار و چه در جامعه مدنی فرد مسئولیت انجام کارهایش به عهده دارد سخن زیادی گفت و درستتر آن است که به جای ذات انسان از شخصیت انسان نام ببریم ، شخصیت انسان بستگی به شرایط ( سن ، رشد جامعه ، تحصیلات ، ساختار فرهنگی و ... ) متحول می شود لذا می توان نتیجه گرفت که عوامل فرهنگی نقش تعیین کننده در شخصیت سازی انسان دارد .
اگر بخواهیم ذات انسان را تا مرحله نوجوانی در نظر بگیریم می توان گفت پاک سرشت است و اگر بخواهیم دوره جوانی و بعد از آن درنظر بگیریم و اساس بر این بگذاریم که فرهنگی یدوی حاکم است بستگی به فهم آن از محیط پیرامون می تواند بدسرشت و یا نیک سرشت باشد و اگر بنا بر بی فرهنگی بگذاریم بد سرشت است . اما در جهان کنونی پارامتر اصلی تعیین کننده انسان ( شخصیت انسان ) ازحیث خوبی و بدی ، شرایط بیرونی است .
شما نوشته اید " باوربفرمایید دوره و زمانه عوض شده " ، درست است و انتظار هم نداریم که زمان از حرکت بایستد به قول معروف " هردم از این باغ بری می رسد ، تازه تر از تازه تری می رسد " ، ایراد کار ما در اینست که به جای رفتن به استقبال تحولات ( آینده نگری ) منتظر هستیم تا آینده سازان مثل ما بزرگترها و با استفاده از نصایح ، خود را با شرایط که همیشه در حال تحول است هماهنگ کنند غافل از اینکه وجود عوامل فریب دهنده همراه با میل انسان بخصوص در دوران جوانی به عصیانگری و علاقه مندی به تجربه هر کاری ( ازقدیم گفته اند زهری به زمایش ) ضربه جبران ناپذیری به ساختار فرهنگی جامعه وارد خواهد ساخت .
حتما این ضرب المثل معروف ( ماهی از سر گُنده ( گَنده ) گردد ، نی زدم ..... شنیده ای ، می گویند مغز آدم درحالیکه فرمان دهنده است مقاومترین بخش بدن در مقابل تحولات و نوع آوری است بخصوص در دوران میانسالی و کهنسالی . وقتی در دوران خردسالی و نوجوانی با این استدلال که کودک هستند و جیزی نمی دانند جلو درک و تجربه افراد گرفته می شود در مدت نه چندان دور دو گروه عمده ، افراد مسخ شده و یا عصیانگر پا به عرصه فعالیت اجتماعی خواهند گذاشت که اگر استثناها در نظر نگیریم جامعه برای تحول و پیشرفت آسیب جدی خواهد دید . حکایت همچنان باقی است ...
پس تا فرصتی دیگر ...
سلاااااااااام ......خوبی سرکارخانم قاسمی.......آپم......منتظرنظرات ارزشمندشما......
سلام دوست عزیز من از وبلاگ شما دیدن کردم و نهایت لذت بردم اگر واقعا دوست داشتی با من حقیر تبادل لینک بکنی میتونید من رو به اسم سهیلی نیوز لینک بکنید بعد امر بفرمائید من شما رو به چه اسمی لینک بکنم با تشکر
سلام عزیزم
خوبید؟
17-روز از سال جدید گذشته ومن نیومدم عرض ادب شرمنده دخت کنگ
سال نو جدید
سلام ...شرمنده خدا نباشید این حرفها چیه...تاخیر چند ماهه منو چی میگی ؟!!!
با سلامی مجدد
خیلیها معتقدند ذات اصالت دارد و شخصیت برگرفته از نیاز است ( آنچه ، می خواهیم دیگران فکر کنند که هستیم ولی در واقع جزآنیم )، ذات سرشار از انرژی و پاکی است و شخصیت عاملی دروغین ( شخصیت کاذب ) و واقعیتی جز آنچه هستیم. به باور من { طرفداران نظر بالا معتقدند همین کلمه ( من ) گفتنها دلیلی بر ترس از خودباوری و روی آوردن به چیزی جز آنچه هستی ولی میخواهی باشی و.... می باشد } . از منظر پیشرفت علمی اگر به نظر بالا استناد کنیم بی شک این خواهد بود که نیاز انسان به راحت طلبی عامل اصلی پیشرفت است در حالیکه این پیشرفت نه تنها باعث آسایش بیشتر نشده بلکه دردسرها و کمبود وقت بیشتر ره آورد آن بوده است ، برای اثبات آن هم نیازی به راه دور رفتن نیست ، زندگی اجداد و حتی پدرانمان اگر با زندگی کنونی و چند گام جلوتر ، زندگی مردمان کشورهای پیشرفته ، مقایسه کنیم در می یابیم که هر چه دستاورد علمی بیشتر شده به همان اندازه ، وقت مفید همراه با آسایش و آرامش زندگی کمتر شده ، افراد سنین 50 سال به بالا در شهر خودما که جزء نسل گذار در مناطق خود هستند به خوبی این دوگانگی را با تمام وجود احساس می کنند . استدلال بالا درست است ولی استنتاج عملی آن نه و جای بحث جدی دارد .
قرنها و سالیان دراز سپری شد تا انسان درون نگر با تفکر زندگی پوچ گرا به انسانی خلاق با تفکر زندگی نگر تیدیل شد و به این نتیجه رسید که " دگران کاشتند و ما خوردیم - ما به کاریم و (تا) دیگران بخورند ، ( قبل از آن این نظر خواهان بیشتری داشت ، اگر من نباشم ، عالمی نباشد ) .
دکتر روان درمان کارل گوستاو یونگ فیلسوف و روان شناس تحلیلی آلمانی ، که دفاع سر سخت او از فاشیسم ( نژاد برتر ) تا مخالفت سر سخت او با نژاد برتر از یک طرف و دوستی چند ساله اش تا دشمنی با فروید از طرف دیگر او را دارای دوستان و دشمنان متعصبی ساخته ، در مقابل این نظریه فروید که ذات انسان غرایض جنسی انسان ( تنازع بقا ، خوردن و آشامیدن ، زندگی و مرگ ، بیماری و تندرستی و ... ) میدانست ( وجه مشترکی که در همه انسانها صرفنظر از عوامل بیرونی تقریبا یکسان وجود دارد ) معتقد به نظریه ضمیر ناخود آگاه بخصوص ضمیر ناخودآگاه جمعی ( اشتراکی ) یعنی انتقال تجارب انسان از بدو پیدایش تا زمان حال در کنار ضمیر خود آگاه ( نظریه اجمالی فروید ) بود ، او معتقد است انسان تحمل یک زندگی پوچ و بی معنی نباید داشته باشد . اگر همین دونظر و جدال بین دو فیلسوف قرن بیستم موشکافی و از نظر حقیقت ( در اینجا به اینکه نیچه حقیقت را امری خیالی می داند کاری ندارم ) و واقعیت تجزیه و تحلیل کنیم ، می بینیم که فروید از منظر حقیقت زندگی و یونگ از منظر واقعیت ، اولی ذات ( ضمیر خودآگاه ) و دومی شخصیت ( ضمیر ناخودآگاه ) پایه تحلیل و نظریه علمی خود قرار داده بودند بدون اینکه اساسا هر کدام منکر دومی باشند (ولی پایه اختلافشان همین امر بود) .
سعدی که نه تنها ایرانیان او را معلم اخلاق می دانند بلکه تا پنجاه سال اخیر اندرزهایش جایگاه ویژه ای در امر تعلیم و تربیت داشت می گوید : پرتو نیکان نگیرد آنکه بنیادش بد است - تربیت نا اهل را چون گردکان بر گنبد است و یا می گوید : عاقبت گرگ زاده گرگ شود - گرچه با آدمی بزرگ شود . این یعنی باور عمیق به ذات انسان و نظریه ای که می گوید ، ذات انسان دو گانه است یعنی در ذات انسان هم نیکی هست و هم بدی ، طرفداران این نظریه ، ذات ( حقیقت ) و شخصیت ( واقعیت ) را یکی می دانند . از منظر علمی خیلی از خصوصیات از طریق ژن به نوزاد منتقل می شود و نمیتوان گفت که شخصیت پدران و مادران در نوزاد بی تاثیر است ولی پرخطا خواهد بود اگر نقش تربیتی نوزاد و زندگی دوران کودکی و نوجوانی در کنار پدر و مادر و تاثیر رفتاری و کلامی آنها بر شخصیتشان و اینکه همه در دنیایی زندگی می کنیم ( جامعه ) که تاثیرات متقابل بر همدیگر دارند نادیده و یا کم اهمیت ببینیم (معتقدین به پاک سرشتی و یا بد سرشتی انسان آنرا نادیده می گیرند) . بَست این بحث از آنجاییکه ممکن است به جدال اندیشه و باور بینجامد به فرصتی دیگر می گذارم .
پس تا فرصتی دیگر ....
با سلام
ساختار فرهنگی و چگونگی اصلاح آن
رفتار ،عقیده ، برداشت ، و خلقیات فردی مجموعه افراد یک جامعه را می توان فرهنگ نامید ، تلقی افراد جامعه از واقعیتها هم می توان جزیی از فرهنگ دانست ، باید بپذیریم که عوامل فوق با تغییر شکل اقتصادی جامعه ( فرماسیونها ) و در یک پروسه زمانی نسبتا طولانی تغییر می کند . این تغییرات به آرامی صورت می گیرد ، و در بیشتر موارد این نسلها هستند که آنرا با مطالعه ، کنکاش و مقایسه زندگی پیشینگان درک می کنند . نکته مهم در رویش و اصلاح ساختار فرهنگی ، تغییرات کمی به تحول کیفی است ، به بیان دیگر برای تغییر ساختار فرهنگ ابتدا پیشگامانی برگرفته از تحولات پیش آمده { قبلا به عنوان نمونه گفته بودم مشخصا در شهر کنگ مفلح اسماعیلی با رد ازدواج تحمیلی توسط خانواده ( نگرش فرهنگی پدر سالارانه دوران فئودالیسم ) گام اساسی در اصلاح این نگرش فرهنگی برداشته بود ، اندک زنان و دخترانی هم بودند که با به چالش کشیدن فرهنگ پدر سالارانه با اشکال مختلف ( از تغییر نوع لباس تا قصد جان خود کردن ) به اصلاح ساختار فرهنگی پدر سالارانه کمک قابل توجهی کرده اند که شاید در شرایطی دیگر اسمشان گفتم ، در همینجا باید اضافه بکنم معدود خانواده هایی بودند که همگام با فرزندانشان نقش مثبتی در موفقیت نسبی جامعه داشته اند} پایه فرهنگ جدید و با تکیه بر پیشرفت نیروهای مولده در منطقه آغاز می کنند و در یک پروسه زمانی با درنظر داشت سواد و دانش آن جامعه ، فرهنگ جامعه را متحول می سازند . بدیهی است در جوامعی که تحمل اندیشه های مخالف ، تابعیت آگاهانه اقلیت از اکثریت و قبول وجود اقلییت توسط اکثریت نهادینه نشده باشد ، از نظر اصلاح ساختار دشواری زیادی پیش, رو خواهند داشت .
صحبت از فرهنگسازی و یا اصلاح فرهنگ به این معنا است که از یکطرف بخشی از فرهنگ گذشته خود را با شرایط جدید همگام می سازد و از طرف دیگر فرهنگ جدید با تاثیر گذاریش بر فرهنگ قبل متناسب با شرایط آنرا متحول می سازد ( چنین جامعه ای آسیب فرهنگی کمتری خواهد دید ) در صوتیکه نیروهای پیشرو جامعه از این مهم غفلت ورزند ، ممکن است عناصر فرهنگ ستیز تلاش نمایند با به سخره گرفتن فرهنگ فبل سعی در جایگزینی فرهنگ جدید که غالبا مدلی کمدیک از نوع فرهنگ جدید خواهد بود ( فرهنگ وارداتی و تقلیدی ) جایگزین فرهنگ قبل نمایند ( خطای تاریخی رژیم پهلوی که منجر به سرنگونی آن شد از این دست بود ) ، در چنین جامعه ای و اگر فقر اقتصادی آبشخور آن باشد ، آسیب دیدگی مردم از تغییر فرهنگی مصیبت بار خواهد بود .
فرهنگ شهر ما باید رشد و تکامل پیدا کند ، از آنجایی که جامعه شهری منطقه ما دوران تولید و زندگی سنتی را سپری می کند حتی نسبت به مناطق شهری ایران که مرحله تولید نسبتا مدرن و صنعتی سپری میکنند عقب تر هستیم ، و بدیهی است که هر فرهنگی با رشد نیروهای مولده رشد می کند ، خطر غلبه فرهنگ وارداتی و ستیز غیر علمی با فرهنگ قدیم توسط دوستان نا آگاه و دشمنان فرهنگ قدیم زیاد تر می شود .
شکل گیری فرهنگ یک جامعه به عوامل زیادی بستگی دارد که در طول تاریخ و با توجه به روابط کار شکل گرفته است از دیر باز بحث اینکه آیا نیروهای مولده فرهنگ خودرا بر جامعه تحمیل می کنند و یا اینکه فرهنگها در شکل دهی نیروهای تولید نقش دارند محل اختلاف دو دیدگاه عمده در جهان بوده است . واقعیت این است که مطالعه سیر تحولات اقتصادی ، اجتماعی ، فرهنگی در جامعه جهانی و با شکل گیری فرماسیونها {(صورت بندی اجتماعی – اقتصادی) ، چهار صورت بندی (دوران زندگی بدوی، دوران برده داری ، دوران فئودالیسم و نهایتا عصر سرمایه داری ) جهان تجربه کرده است } نشان می دهد که این نیروهای مولد بوده اند که از درون فرهنگ جامعه قبلی ، ابتدا اقتصاد خود را حاکم کرده و سپس فرهنگ خود .
با وجود این عوامل متعددی از فرهنگ گذشته مثل باورها ، سنتها و خلقیات با دیر پایی خود فرهنگ اقتصاد غالب را به چالش کشانیده اند .در جامعه ما بخاطر نبود اهرم تولید ، مردم معاش زندگیشان از طریق کارهای آزاد ، و کارگری سنتی تامین می کنند این کارگری سنتی از کار روی لنجها و در چهل سال اخیر ماهیگیری گرفته تا کار قاچاق از طریق در یا در بر می گیرد ، پیشینگان با سفرهای دور و دراز با لنجها به کشورهای اطراف و افریقا و کار در کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس تحت تاثیر فرهنگ آن کشورها قرار می گرفتند ، به همین علت تاثیر فرهنگ کشورهای دیگر بر فرهنگ شهر ما مشاهده می شود که از این میان فرهنگ هند و پاکستان و عربهای حوزه خلیج فارس پررنگترند .
در شهر ما سرمایه داران ( صاحبان لنج ، و واردکنندگان ) ، مغازه داران ، کارگران دریا و آنهایی که از طریق ورورد کالاها بجز از طریق گمرکات ( غیر قانونی ) و استفاده از راههای خلاف قوانین جاری کشور ، امرار معاش و ثروت اندوزی می کنند ، از دیرباز کمبود کار و بالابودن متقاضی کار بخصوص ملوانی از یکطرف و نداشتن تشکل کارگری از طرف دیگر زحمتکشان را مجبور می کرد تا در مقابل اجحافها و نارساییها سکوت پیشه کنند ، طبیعی است چه آنانی که به خاطر کمبود کار و نداشتن آگاهی و تشکل و چه آنان که مجبورند از راه خلاف امرار معاش کنند ( هرچند به اعتقاد من در مناطق مرزی بخشی از این خلافها بخاطر امرار معاش امری اجتناب ناپذیر بوده ) نه می توانند و یا بهتر است بگویم توان ندارند در مقابل ستمی که بر آنها روا داشته می شود ، از خود دفاع کنند ، مردمانی که زندگی غیر مولد دارند در زندگی بیشتر به دنبال راحتترین راه برای حل مشکل معیشتی خود هستند . تحول ناپذیری و ترس از نو آوری باعث می شود تا این نوع زندگی در عدم ثبات اقتصادی و روشنگری ، راحتتر به حیات خود ادامه دهد ، این نوع زندگی دانش گریزی پیشه می کند و بخشی از آنها در یک رقابت ناسالم به ثروت اندوزی می پردازند . شعارهای نفاق افکن و دوری از اتحاد ، نزدیک شدن به اهرم قدرت و ثروت منطقه ای ، از ویژگیهای این نوع زندگی است .
گذشت زمان ، روی آوردن قشر جوان به تحصیل و تحصیلات عالیه زمینه برای اصلاح این نگرش فراهم کرده است و لی از آنجاییکه تغییر فرهنگ در جامعه به کندی صورت می گیرد ، هنوز حتی در بین تحصیلکردگان ، این مشکل فرهنگی را می شود مشاهده کرد . درد آور این است که طیف جوان و روشنفکر هنوز گامهای توانمندی برای غلبه بر این نگرش ناسالم بر نداشته اند ، غرق شدن در افکار روشنفکری ، روی آوردن به نشستهای محفلی و گله گزاریها در محافل کم اثر خود ، فکر و ذهن بخش قابل توجهی از این افراد بخود مشغول کرده است ، با وجود این حرکت مثبتی توسط بخش دیگری از جوانان و روشنفکران بخصوص شما زنان و دختران شجاع برای غلبه بر این بی تفاوتیها شروع شده است باهمه کاستیهای موجود و تنگناهایی که شما روزانه با تمام وجود آنرا لمس می کنید ، در صورتیکه بتوان دیگران را به این مهم واقف نمود نوید روزهای روشنتری خواهیم داشت .
تا فرصتی دیگر .....
سلاااااااااااااااااام برمعلم گرامی.......سرکارخانم فریده قاسمی.........روزمعلم تبریک میگم معلم گرامی...........دانای محبت روزت مبارک.......
سلام...با تاخیر چند ماهه تشکر میکنم ...
با قلبی از عشق
با خطی از حریر محبت
با جمله ای کوتاه
در خطی صاف
بر روی یک برگه کهنه از یاس می نویسم
روزتووووون مبارک
سلااااااااااااااااااااااااام به دادای خودم ...خوبی ؟ببخشید که خیلی وقته این طرفا پیدام نشد ...آخه سعادت نداشتم که بیام ......
وظیفه ی خودم دونستم که واسه عرض تبریک خدمت برسم ...واست آرزوی موفقیت روز افزون رو در تمام زمینه های زندگی از خداوند منان خواهان و خواستارم .....روزتان مبارک ...خدا قوت
سلام...با تاخیر از شما برادر مهربان تشکر میکنم سرفراز باشید ...
سلام عزیزم
خوبی؟
روزت مبارک
سلام امینه جان شما همیشه لطف دارید،ممنونم ...
سلام،به ما هم سر بزنید
سلام.من از بندرلنگه مزاحمتون میشم وبلاگ بسیار زیبا و آموزنده ای داری اومدم تا همه رو به دنیای مجازی و گفتگوی آزاد دعوت کنم ویه سر به چت روم بندرلنگه بزنید.چت رومی بسیار زیبا برای دوستان عزیــــــز.....درضمن هیچ ربطی به نیمباز ندارد و یه سایت مستقله.......اینم آدرسش www.Lengehchat.ir
امشب را در کنار ثانیه ها ، آمین گوی آرزوهایت می شوم
آرزویم را دعا کن . . .
---------------------------------------------------------
خدایا به حق این شب عزیز همه رو به آرزوهاشون برسون
خدایا ما را آن ده که آن به
خدایا شیرینی بخشش و محبتت را به ما بچشان
------------------------------------
آرزو دارم :
خورشید رهایت نکند
غم صدایت نکند
ظلمت شام سیاهت نکند
و تو را از دل آنکس که تنش در تن توست
حضرت دوست ، جدایت نکند . . .
بیادتونم بیادم باشید .
سلاااااااااااااام..........خوبی
سلام
به خوانش دو شعر از کارهای تازه ام دعوتید
سلام
خیلی وقته مطلب نذاشتینا؟؟؟
سلام..آره خودم هم دلتنگ شدم ...
سلااااااااااااام........ممنون که به وب خودت سر زدی........آپم دادا با مراسم حلحلو
سلام... موفق باشین ...
سلام و سپاس از حضورتان در کلبه لاتحزن
حس نمیکنید قدری فعالیت شما رو به کندییست؟؟
خواهرم دوباره برگرد
سلام بر خواهر ایمانی ام
کاملا حق باشماست،سعادتی باشد در خدمت همه شما خوبان خواهم بود...
چرا بسیاری از ازدواجها به طلاق منتهی می شوند ؟
چرا جنجالهای زنایی شویی بسیار بالاست ؟
چرا عشق واقعی کمیاب است و بسیاری از زندگی شان راضی نیستند ؟
چرا خیانت به همسر امری ست رایج ؟
چرا انتظارات همسران برآورده نمی شود ؟
راه حل چیست ؟
سلام دوست عزیز . با جواب این سوالها بروزیم و منتظر دیدگاه شما هستیم . با تشکر
salam merc mamnun site ma ham az ashenaei tun khoshhale dar surate tamayol mitavanid ba ma tabadole link anjam dahid . ba tashakor
باسلام
متاسفانه به دلیل معذور بودن شما از نوشتن پستی در مورد حماقت رفتاری این مردم(پست تجسم خلاق) ((تخت خواب میبندند در حجله ی عروسیشان
تا همه ی ناظران برهنگی دو کبوتر را حس کنند!))
از آقای فریدون درخواست اینو دارم که مفصل راجع به این مسئله برسن
با تشکر از شما و آقای فریدون
با سلام بر خواهرم
باز هم که اپ نشدید باید یه نوع تنبیه برای وب نویسان کم کار اختراع بشه تا دیگه این کارو تکرار نکنن ههه
راستی لاتحزن رو با شمارش معکوس همراهی کن
سلام برشما
من هم موافقم !
سلام وبلاگ شما بعنوان اولین بلاگ کنگ شناخته بودی ولی ایکه فعالیتی نین جای تعجب ایشستن ما هم با وبلاگی کاملن بومی و محلی فعالیت نکردیم انشالله مورد پسند هم استانی ون بشت
سلام...خوم هم تعجب اکنم ! ان شاء الله با فعالیت خوب وبلاگ شما و سایر هم استانیون مه هم دلگرم ابم.
7تــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاسلام
_______0000____________من آپم___ __777____________
______0000_______________________77777____________
____00000___گذری_______________7777777_____________
___00000______________________777777777___________
__000000____________77777777777777777777777777777_
_0000000___نیم نگاهی___7777777777777777777777777___
_0000000_________________777777777777777777_______
_0000__00_________________77777777777777777_______
_0000__00000000__________777777777_777777777______
_000000000000___________7777777_______7777777_____
__0000000000___________77777_____________77777____
___0000_000000________777___________________777___
____00000_______0____________0000_________________
______000000__00000______000000______نظری_________
________000000000000000000000_____________________
با عرض سلام خدمت خانم قاسمی امیدوارم که خوبه خوب باشین.موضوع:
{فکرمیکنم شدنی نیست.اماعشقش دست بردارم نیست}
من۱روزعصرازخونه زدم بیرون وبا۱دختری روبرو شدم.چشمهای اون توچشمام افتاددنبالش راه افتادم نگاهش به من عشقو اموخت.توقلبم همون لحظه نیت ازدواج کردم.خلاصه کنم؛رفتن ابتنی لب دریا.اونم دیدوفهمیدکه من بخاطرخودش اومدم خیلی خوشحال شدامامن اونونشناختم.ولی کسایی که باهاش بودن میشناختم.اون تودریاازخانواده واقواماشون جداشدفاصله گرفت وبه من خیره بود.تااینکه اذان مغرب گفت شیطون وسوسم کردنمازوبزارم کنار.امامن چون دختره رونمی شناختم نمی خواستم ازدستش بدم.گفتم نمازم میخونم بر میگردم اگرقسمت منه که میمونه.برگشتم که هنوزهمون جابودخداروشکرکردم.تااینکه بیرون اومدازدریاوراهی خانه شدبا ماشین.چون شلوغ بود تو خیابون گمش کردم.اما راننده ماشین که اقوامشون بودمی شناختم رفتم سمت خونشون که ماشینه درب حیاطشون پارک بودگفتم شایدحتمادخترهمین خانوادست.اون روز گذشت.شب خوابم نبردازخدا میخواستمش تااینکه روز بعددوباره مثل روز اول در همان مکان دیدمش ودوباره لب دریاهمون اتفاق روزاول؛ کارخداروببین.ایندفعه که رفت خونه فهمیدم دخترکییه.ولی کارازکارگذشته بودعاشقش شدم.فهمیدم ومطمءن بودم که راه رسیدن به این وازدواج کردن باهاش خیلی برام سخته.اصلا باورم نمیشه.روزدوم که دیدمش؛ وقتی اومدخونه از لب دریا بهش زنگ زدم اون منو امیدوارکردبایک جمله کوتاه.امادیگه ندیدمش چون ازکنگ رفت خونشون جای دیگه بودگفتم خدایا بهم صبربده.اماخیلی دلتنگش شدم تااینکه دختردایش که باعشقم صمیمی بود پیداکردم.پیغام خودموبهش دادم که به عشقم برسونه.امادخترداییش نمی زاشت برا یک بار که شده باعشقم بحرفم.نمیدونم در قبال پیغامم میگفت عشقت چنین گفته.نمیدونم راست میگفت یادروغ.ولی وقتی دخترداییش فهمیدکه من عشقمو خیلی خیلی دوست دارم ومیپرستمش خیلی حسودیش شدوکار به جایی کشیدکه دراخربه من گفت منم دوستت دارم با اینکه نامزاد داشت.حدس زدم امتحانم میکنه.گفتم به چه عنوان دوستم داری ترسیدوگفت:به عنوان داداش.دیگه دوست نداشتم به این پیغام بدم که به عشقم برسونه قطع رابطه کردم.بعداز۲سال گذشت عشقم اومددیدمش خداروشکر.گفتم ازش خواستگاری میکنم اماهیچ کس تو خانواده راضی به این وصلت نبود.چرا؟چون همون فکری که خودم میکردم ومیگفتم شدنی نیست خانواده ما فکرمیکنن بااونا نمیخونیم.من تنهاموندم وشب وروز توفکرش بودم اصلانتونستم فراموشش کنم ونمیتونم.تصمیم گرفتم با یکی دیگه ازدواج کنم که شایدبتونم عشقموفراموش کنم اما جوابم دادن که باید۲ سال صبرکنم تا درسش تمام شه نمی تونستم ۲ سال صبر کنم چون فکر وحواسم پیش اون بودبرام سخت بود.تا اینکه ۲سال دیگه گذشت و۴سال شدکه من فقط به عشقم فکرمیکردم ومیکنم.تااینکه دوباره شماره تلفن خونه ای که عشقم توش زندگی میکردپیدا کردم زنگ زدم موفق نشدم.یک خانم ازاشنایان پیداکردم وباعشقم حرف زدوراضیش کرده بودبامن تماس بگیره.وقتی تماس گرفت خیلی خوشحال شدم.بهم گفت نامزاد دارم بااینکه نداشت وبهش ثابت کردم نداره.دراخرگفت اگرمنودوست داری با بابام حرف بزن.به باباش زنگ زدم۳ مرتبه موفق نشدم یاخاموش یامیگفت اشتباه گرفتی بااینکه شماره خودش بود.بامامانش حرف زدیم گفت:هرچی باباش گفت حرف حرفه اونه.امسال تولدشوبهش تبریک گفتم.الان ۶سال ونیم میشه که من نمی تونم فراموشش کنم نمی تونم ازدواج کنم.همیشه فکرمیکنم قسمت خودمه.نمیدونم اونم به من فکرمیکنه یا نه؟.امامیگن عشق واقعی؛عشقیه که به هم نرسن.من همیشه ازخداخواستمش ومیخوام.اگربگم تواین۶سال ونیم یک روزبهش
فکرنکردم دروغ گفتم.اگرامکانش هست این داستان منو دروبلاگ خودتون بزاریدوبرام دعاکنیداگرلایق هستم هرچی سریع بهم برسیم واگرنیستم زودفراموشش کنم
ممنونم از شما
التماس دعا
سلام در تایید این نظر شما هرچند برخاسته از دل تان باشد مرددم ولی توکل بخدا ... شاید وقتی به سن و سال ما برسین نظر و حس تان نسبت به این نوشته ها زیاد مثبت نباشد همینطور که من صراحتا خدمت تون میگم البته مرا حلال کنید صادقانه گفتم...هرچه خیراست برایتان پیش آید.
محتاجیم